
یه نمایش فوق العاده عجیب؛ درباره ترسا و رازای واقعی 17 تا بازیگرش! لباسای معمولی، بدون دکور، صندلیای معمولی، یه میکروفون، ولی از همون لحظه که میرفتی تو میدیدیشون که زل زدن بهت جذبشون میشدی. جذب حالتای ترسیده شون، کاراشون، حرفای عجیبشون. طوری که دوس داشتی 17 تا چشم داشتی که تک تکشونو زیر نظر بگیری چون واسه هر لحظۀ تک تکشون به طور مجزا فکر شده بود. من کارای دیگه آروند دشت آرای ُ ندیدم ولی میگن بهترین کارشه. میتونم باور کنم!! وقتی تو مترو بودم داشتم دیوانه میشدم!! که کاش می شد فردائم بشینم ببینم نمایشو
.
ps: تو بعضی از تیکه هاش یکی که شروع میکرد حرف بزنه، به چهره بقیه شون که نگا میکردی میدیدی زل زدن به تماشاچیا و حالتشون هی داره عوض میشه، خنده، جدی، متعجب، حالت قهقهه. بعد میدیدی که ئه!! یکیشونم زل زده به تو. بعد... میبینی وختی از حرف اونی که حرف میزنه خندت میگیره این یکی که زل زده بت هم میخنده، وختی شوکه میشی شوکه میشه، وختی نمی دونی بخندی یا ناراحت باشی، لبخندش متزلزل میشه... کنجکاو میشی بفهمی واقعا داره اداتو در میاره؟ میفهمی که آره؛ شده آینه ت!!! ینی موقعی که کشف کرده م این حالتای متغیر چهره بازیگرا، همون چهره های نامطمئن خودمونه (نسبت به رازای عجیبی که گفته میشد)، میخواستم جیغ بزنم فقط!! اینی که میگم دوس داشتی 17 تاشونو همزمان زیر نظر داشته باشی دروغ نی
pps: یه سری از هنرجوئای گروه "ویرگول" بودن
.
عکس: تیر نود و یک-از روزایی که با منصوره میگذشت